علی حیدری عضو هیئت تحریریه کرونا از کرمانشاه در یادداشت خود به این موضوع اشاره کرد که در اسلام بحث دربارهی حقوق طبیعی تاریخچهی دیرینی ندارد و فلاسفهی متأخر بیشتر به بحث در این بحث پرداختهاند. شاید از دلایل این مسئله، عدم احتیاج به پرداخته شدن به آن بود چراکه از زمان امامان شیعه تابهحال شیعه برای عقل جایگاه ویژه و مستقلی قائل بوده.
در اسلام عقل بهمثابه بازویی در کنار شرع به ترسیم و تبیین حقوق طبیعی انسانی میپردازد بدون آنکه سلامت و استقلال عقل بهمانند مسیحیت زیر سؤال رود (حقوق طبیعی انسان در اسلام، محمدجواد جاوید).
حقوق طبیعی از دیدگاه فلاسفهی مسلمان؛ حقوقی است که خداوند از طریق طبیعت به بشریت تفویض کرده و آن را لازمهی زندگانی بشر قرار داده که مشتمل بر استعدادهای بشری و احتیاجات او برای رسیدن به کمال انسانیتش است.
با مبین شدن حقوق طبیعی، حال به مفهوم آزادی بازمیگردیم. سابقاً عرض کردیم که مفهوم آزادی با توجه به دیدگاهی که مکاتب نسبت به حقوق طبیعی دارند متفاوت تعریف میشود. بر اساس دیدگاه مادیگرایان آزادی یعنی فقدان هرگونه مانع بر سر راه انسان برای رسیدن به میل و ارادهاش.
در میان فلاسفهی بنام غربی لاک و هابز آزادی را به دو نوع تقسیم کردهاند:
لاک:
۱٫ آزادی طبیعی: در شرایطی تحقق مییابد که انسان از قید هرگونه قدرت برتر بر روی زمین آزاد باشد و دربند ارادهی انسان دیگری نباشد.
۲٫ آزادی مدنی: آزادی انسان در جامعه است بهشرط آنکه زیر حاکمیت هیچ قدرتی بهجز قدرتی که بدان رضایت داده، نباشد.
هابز:
۱٫ آزادی طبیعی: فقدان قدرت بیرونی در انجام کاری که فرد میخواهد انجام دهد
۲٫ آزادی مدنی: انجام کاری که از سوی حاکمیت ممنوع نیست.
(آزادی در آراء هابز و لاک، نشریهی باشگاه اندیشه، سید حسین امامی)
آزادی در نگاه اسلام
فقدان مانع و قدرت داخلی و خارجی برای رسیدن انسان به سعادت و کمال انسانی خویش.
آزادی در دیدگاه شهید مطهری به دو نوع تقسیم میشود:
۱٫ آزادی معنوی: آزادی انسان از قید و اسارت خویش
۲٫ آزادی اجتماعی: آزادی انسان از قید و اسارت افراد دیگر.
آزادی اجتماعی بدین معنی که بشر باید در اجتماع از ناحیهی سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی درراه رشد و تکامل او نباشند و او را استثمار نکنند. آزادی معنوی بدین معنی که روح انسان آقایی کند، بنده حرص و طمع و شهوت و خشم نباشد (آزادی معنوی، شهید مطهری)
آزادی معنوی که مراد شهید مطهری است در روح انسان تجلی پیدا میکند بهگونهای که اگر راه کمال، حق و عدل را شناخت از درون خود به وسوسهی مال و جان و … مانعی برای لقاء به آن مفاهیم اصلی، حقیقی و انسانی نداشته باشد.
از دیدگاه شهید مطهری؛ تفاوتی که میان مکاتب انبیاء و مکاتب بشری هست، در این است که پیغمبران آمدهاند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند.
آنچه از مقایسهی دو تعریف غربی و اسلامی درمییابیم توجه تعریف اسلامی به کمالجو بودن انسان و لزوم حرکت وی برای رسیدن به سعادت است. درصورتیکه این نکته در تعریف غربی مسکوت مانده. نکتهای که بهجای اینکه آزادی را وسیلهای برای متجلی شدن هر چه بیشتر مفاهیم و مشخصههای انسانی ازجمله اخلاق، ایثار، مهرورزی، دینمداری و حقطلبی شود آزادی را به دستآویزی برای پرداختن به شهوات به اسم آزادی جنسی و آزادی پوشش، قرار داده.
در بیان تباه بودن این مسیر همین بس که آنچه را که بشر حقوق طبیعی خود و آزادی بشری مینامد، بیشتر به یک شوخی مضحک شبیه است چراکه اگر بشر (موجود اجتماعی) هزاران سال به تفکر پرداخت تا به این نتیجه برسد که پوشش را از تن برکند، یک حیوان مثل بوفالو که گروهی زندگی میکند بدون تفکر به این نتیجه رسید.
تعریف اسلامی از حقوق طبیعی و آزادی بدین معنی نیست که بشر ذاتاً شرور و یا دیوسرشت است. بلکه اسلام عقل و طبیعت بشر را بهصورت راکد برای رسیدن بشر به خوشبختی و بهروزی کافی نمیداند. اسلام برای وصول به این آرمانها و پیمودن مراتب کمال نهتنها حفظ طینت پاک خود را لازم میداند بلکه انجام مجموع ای از اعمال فردی و اجتماعی را که شریعت برای بشر تبیین میکند، لازم میداند.
آیتالله جوادی در تصدیق نیکسرشت بودن بشر بیان میدارد: فطرت پاک و قلب سلیم را از یکجهت میتوان به دستگاه گوارش انسان تشبیه کرد که برای اولین بار اولین سم وارد آن شود بهطور طبیعی نمیپذیرد و آن را برمیگرداند اما همین دستگاه بهراحتی عسل را میپذیرد و هضم میکند. کودک انسان نیز برای نخستین بار اقدام به دروغگویی کند با واکنش فطرت پاک خویش روبرو میشود و با اموری چون سرخ شدن چهره، لکنت زبان و عرق کردن این پلیدی خلاف فطرت را بالا میآورد. (راز توصیف دوگانهی انسان در قرآن، حجتالله علیمحمدی)
نتیجهگیری
از دیدگاه هیچیک از مکاتب بشری و الهی انسان موجودی فاقد عقل نیست. وجه تمایز نگاه مکاتب به عقل بشری در تعریف آنها از عقل و نیروی محرکهای است که برای آن در نظر میگیرند از طرفی باوجوداینکه برخی از مکاتب معتقد به مطلقاً مجبور بودن و یا مطلقاً آزاد (و مختار) بودن بشر هستند اما آنچه معقول است و دیدگاه اسلام به آن صحه میگذارد این است که بشر نه صرفاً مجبور و نه صرفاً آزاد است بلکه در مواردی مجبور و در مواردی مختار است مثلاً مردن جبر است ولی چگونه مردن اختیار.
باوجوداین اوصاف آزادیای که برای بشر تعریف میگردد در دیدگاه مکاتب مختلف گوناگون است اما آنچه در پذیرش این تعاریف و یا سنجش و یا قضاوت در مورد آنها باید در نظر داشت، طرز جهانبینی و انسانشناسی این مکاتب متعرف است. واضح است که بشر برای پیشرفت و رشد و تکامل نیاز به آزادی دارد اما باید این نکته را مدنظر قرار دهیم که آیا این آزادی برای موجودی با خصوصیات بشر تعریفشده و یا برای موجودی بهغیراز او.
انتهای پیام/
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰