جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

داستان پیچ شکسته / خدایی در این نزدیکیست

برفتم برسر پیچ شکسته *******************  بدیدم مدیری تنها نشسته       بگفتم مدیر خبری به من ده **************** بگفتا کوری مگر رئیسم نشسته داستان پیچ شکسته ویلچر ما وارد مرحله دوم خود شد که امروز را هم مانند مرحله اول ماندگار کرد. این پیچ یک روز که مثل همه روزهای مهم زندگی خاطره ی گنگ و مبهمی

اختصاصی کرونا

کد خبر : 9430
تاریخ انتشار : شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۳ - ۲۰:۴۹

کرونا :

داستان پیچ شکسته / خدایی در این نزدیکیست

برفتم برسر پیچ شکسته *******************  بدیدم مدیری تنها نشسته       بگفتم مدیر خبری به من ده **************** بگفتا کوری مگر رئیسم نشسته

DSC06156

داستان پیچ شکسته ویلچر ما وارد مرحله دوم خود شد که امروز را هم مانند مرحله اول ماندگار کرد.

این پیچ یک روز که مثل همه روزهای مهم زندگی خاطره ی گنگ و مبهمی از عمر آن مانده بود آسمان غضب کرد ودیگر نبارید و راهی بی بی حکیمه شد و در کنار درب خانه ام عمرش به پایان رسید ولی آنگونه که حوادث را مرور کرده اید آن روز را ماندگار کرد.

دیروز قطعا به رنگ و بوی سرخ بود . دور همه چیز را میشد خط قرمز فرض کرد . حتی آسمان و زمین هم ، در هم چنین ادغام شده بودند . نمیشد جدایی رادر هیچ رنگی تصور کرد .

هراسان بودم و لرزش تنم را به خوبی احساس میکردم که حتی مغز استخوانم هم می شکست و تیز تیز فرو می رفت در روح از درد خمیده ام . عرق تفکراتم بیقرارانه و پر پر میریخت در برجستگی آشکار وجدان خواب آلودم و نگاهم که تحت تاثیر هرآنچه دیده بود به سرخی گراییده و برای همه و از جمله خودم در آینه ی زمان، رعب آور شده بود .

باید می پیچیدم به پیچی دیگر که قبلا روکش ضخیمی از ایمان را یدک می کشید . اما نمیدانستم که بن بست چفت شده قبلی را دوباره میشود گشود یا نه … که دوباره روایت پیچ ویلچر ما آغاز شد.

امروز ساعت ۸ صبح مهمان کوچه های بحران زده شهرستان گچساران شدم و تا انجمن صنفی پیمانکاران و مشاوران میزبان پیچ ویلچرم بودم و هر از گاهی صدایی می کرد و من از روی ترحم نگاهی به او می انداختم .

DSC06138 DSC06139

ساعاتی مهمان کوچه های اطراف انجمن صنفی پیمانکاران بودم و ساعاتی را هم مهمان پله های این انجمن بودم که نه مسئولی داشت و نه درب مشخصی برای فهم بهتر .

در ادامه مهمان جاده ها شدم و راهی اداره فرهنگ و ارشاد گچساران شدم و مدتی را هم مهمان پله های این اداره بودم و در مدار صفر درجه در نقش فواد ساعتی زندگی کردم.

در فاصله مانده تا مهمانی رینگ مخازن آب دوگنبدان مهمان کوچه های کم بحران پانصد دستگاه بودم و لختی هم اینترنت میزبانم بود و خبری را مخابره کرد.

ساعت سه ظهر شده بود که باز میزبان پیچ ویلچرم شدم و تا فرمانداری گچساران مهمان کوچه ها شدیم.

DSC06144

حال فرمانداری گچساران میزبان من و پیچ ویلچرم بود و وقتی مهمانی تمام شد ، عمر پیچ به پایان رسید و جلوی چشم میزبان شکست و این دفعه میزبان هم کوتاهی نکرد و حق مطلب را ادا کرد ، من و پیچ شکسته ام را به خانه رساند.

امروز پیچ ویلچرم در کنار بهترین میزبانم مرا شرمنده کرد و شکست تا به من بفهماند خدایی در این نزدیکیست که دوستم دارد و کاش این را زودتر می فهمیدیم.

 

 

نویسنده:

برچسب ها : ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،

همسو با خبر روز

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

logo-samandehi