پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

مطبی که خیریه شد/ این خانم دکتر لبخند هدیه می‌دهد

مریم رضی‌پور گروه چهارمحال و بختیاری؛ هوا تاریک شده بود که از محل کارم بیرون آمدم از هر روز خسته‌تر بودم مقابل داروخانه مثل همیشه شلوغ بود تا آمدن آژانس چند لحظه آن جا ایستادم. حالا صداها را بهتر می‌شنیدم، تکنسین داروخانه به یکی از بیماران می‌گفت این دارو را نداریم مادرجان، آن یکی هم

اختصاصی کرونا

کد خبر : 68025
تاریخ انتشار : یکشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۳:۳۶

کرونا :

مطبی که خیریه شد/ این خانم دکتر لبخند هدیه می‌دهد

مریم رضی‌پور گروه چهارمحال و بختیاری؛ هوا تاریک شده بود که از محل کارم بیرون آمدم از هر روز خسته‌تر بودم مقابل داروخانه مثل همیشه شلوغ بود تا آمدن آژانس چند لحظه آن جا ایستادم.

حالا صداها را بهتر می‌شنیدم، تکنسین داروخانه به یکی از بیماران می‌گفت این دارو را نداریم مادرجان، آن یکی هم بدون دفترچه حساب می‌شود، حالا چیکار کنم نسخه را برایتان بپیچم؟

مطبی که خیریه شد/ این خانم دکتر لبخند هدیه می‌دهد 5

 این‌ها را که شنیدم سرم را برگرداندم تا واکنش آن خانم میانسال که از شدت سرمای هوا کاپشنی چندبرابر جثه‌ نحیفش پوشیده و شالی ضخیم به دور سرش پیچیده و چادری رنگ و رو رفته بر سر دارد را ببینم کمی این پا و آن پا کرد کیفش را زیر و رو کرد تا کمر خم شده بود داخل کیفش، صدایش بغض داشت، می‌شود چند لحظه صبر کنید؟

هنوز تردید داشت که چه کند، آقای میانسالی با موهای جوگندمی و کاپشنی چرمی از میان جمعیت به پیشخوان نزدیک شد، هرچه سعی کردم صورتش را ببینم نشد، کمی آهسته به تکنسین گفت: نسخه را بپیچید من حساب می‌کنم! چند لحظه‌ای خیره ماندم تا سرش را برگرداند تا من قیافه‌اش را ببینم اما…

با صدای بوق آژانس به خودم آمدم…خانم شما ماشین خواسته بودید؟ بدون اینکه چیزی بگویم درب عقب را باز کردم و سوار شدم.

خانم حواستان کجاست چندبار بوق زدم، اینجا توقف ممنوع است آخرش هم یک روز جریمه می‌شوم.

به هیچ کدام از غرهایش جواب ندادم تمام فکرم پیش آن خانم و آقا بود.

وقتی به خانه رسیدم از فرط خستگی یه گوشه افتادم و صفحات مجازی را بالا و پایین کردم اما فکرم جای دیگری بود.

هیات رئیسه خانه مطبوعات استان کهگیلویه وبویراحمد معرفی شدند
دنبال کنید

چند ساعت بعد خیلی ناخواسته با یک صفحه‌ای در اینستاگرام روبه‌رو شدم که کار خیر می‌کردند و دنبال جذب اعضا با تخصص‌های مختلف بودند.

حس کنجکاوی و یا شایدم صدای آهسته آن مرد میانسال باعث شد تا وارد آن صفحه شوم و تمام پست‌هایش را بخوانم چند ساعت بعد وقتی به خودم آمدم متوجه شدم که به ادمین پیج پیام دادم.

فردای آن روز در محل کارم مشغول بودم که صدای گوشی‌ام بلند شد، شماره ناآشنا بود، وقتی تماس برقرار شد کسی از آن طرف گفت: سلام خانم دکتر، من کیانی هستم، ادمین همان صفحه‌ای که دیشب پیام داده بودید، از طرف گروه جهادی حامی با شما تماس می‌گیرم.

چند دقیقه‌ای با هم صحبت کردیم، حالا دیگر متوجه شده بودم کارشان به چه شکلی است و من چگونه می‌توانم با این گروه همکاری کنم.

هنوز هیچ کاری نکرده بودم اما نمی‌دانم چرا حس خوبی داشتم مثل همان روزهایی که از طرف دانشگاه به اردوهای جهادی می‌رفیتم هنوز مزه‌شان زیر زبانم هست.

قرار شد از این به بعد افراد نیازمندی که اقدامات دندانپزشکی، لازم دارند را به من معرفی کنند تا من کارشان را انجام دهم حالا به هر طریق که شده کارشان را راه بیندازم.

مطبی که خیریه شد/ این خانم دکتر لبخند هدیه می‌دهد 6

حس و حالم در آن لحظه غیرقابل وصف بود دیگر خستگی کار هم خسته‌ام نمی‌کرد.

بعد از چند روزی آقای کیانی با من تماس گرفت و در مورد دختربچه‌ای با من صحبت کرد که دندان‌هایش دچار عفونت شده و نیاز به کمک دارد.

از آن جایی که این کار نیازمند بیهوشی و متخصص اطفال بود و سن کودک هم کم بود تخصص من جوابگو نبود به خاطر همین، موضوع را با چند نفر از همکارانم در میان گذاشتم تا مبلغی را جمع‌آوری کنیم و درمانش را انجام دهیم، در همین حین یکی از همکارانم این مورد را قبول کرد تا با هزینه شخصی خود کودک را درمان کند؛ و این آغاز راه مبارکی برای من بود، راهی که خودم را خیّر و مطبم را خیریه کرد.

تذکر امام جمعه باشت به مدیرکل منابع طبیعی/از فراموشی کرم برگ‌خوار تا بی‌توجهی در معرفی یک مدیر
دنبال کنید

چند وقت بعد کودک شیرین‌زبانی از طرف گروه جهادی حامی به من معرفی شد، حس بسیار نابی را در طول درمان این کودک تجربه کردم که بیانش در قالب کلمات نمی‌گنجد.

بعد از این موضوع آن دختربچه شیرین‌زبان برای من نامه‌ای فرستاد و با زبان خودش از من تشکر کرد و این بهترین و شیرین‌ترین نامه‌ای است که تا به امروز دریافت کرده‌ام.

مطبی که خیریه شد/ این خانم دکتر لبخند هدیه می‌دهد 7

و امروز از آن روزی که با گروه جهادی حامی آشنا شده‌ام هفت ماهی می‌گذرد حالا دیگر من مانند یک حلقه زنجیر به صدها خیّر گروه حامی متصل شده‌ام تا بتوانم دردی هر چند کوچک از هزاران درد مردم را درمان کنم.

و این روزها بی‌شک برکت زندگیم را مدیون همان قدم‌های کوچکی می‌دانم که برای نخستین بار وارد مطب شد.

آنچه در بالا خواندید روایت یک دندانپزشک شهرکردی است که چند ماهی است با یک گروه خیریه جهادی به نام حامی همکاری می‌کند؛ این خانم دکتر نحوه آشنایی‌اش با این گروه جهادی را تشریح کرد اما تاکید داشت که نامی از وی برده نشود.

انتهای پیام/۶۸۰۲۴/م


منبع: فارس

نویسنده:

برچسب ها :

ناموجود

همسو با خبر روز

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

logo-samandehi