رشتههای پزشکی، کالا نیستند
سلامت نیوز:به اجمال میتوان پرسید اساسا چرا رشتههای پزشکی، که در واقع مجموعه مهارتهای لازم برای مراقبت از بیماران هستند، تا حدی «کالا» شدهاند که سلایق عمومی و فاکتورهای متعدد (قطعنظر از نیاز جامعه) بر انتخابشان اثرگذار باشد و البته اینکه چرا هیچ تلاشی برای محبوبکردن رشتههایی که نامحبوباند، صورت نمیگیرد؟ به گزارش سلامت
سلامت نیوز:به اجمال میتوان پرسید اساسا چرا رشتههای پزشکی، که در واقع مجموعه مهارتهای لازم برای مراقبت از بیماران هستند، تا حدی «کالا» شدهاند که سلایق عمومی و فاکتورهای متعدد (قطعنظر از نیاز جامعه) بر انتخابشان اثرگذار باشد و البته اینکه چرا هیچ تلاشی برای محبوبکردن رشتههایی که نامحبوباند، صورت نمیگیرد؟
به گزارش سلامت نیوز، بابک زمانی- استاد دانشگاه علومپزشکی ایران در روزنامه شرق نوشت: دکتر«محمد سعادت» از ابتدا یک نخبه بهتماممعنا بود. بدون شرکت در کنکور پزشکی و به دلیل کسب مدال طلای چند جشنواره نخبگان، تحصیل در دانشکده پزشکی را آغاز کرد. او در دوران تحصیل، کار و مطالعه را پابهپای هم پیش برد و بههمیندلیل قبولی در امتحانات دستیاری برایش دشوار نبود؛ اما او شخصیت نخبه و چالشی خود در تغییر وضع موجود را نه در تحصیل و امتحان، بلکه بیشازهمه در انتخاب رشته دستیاری (که نتایج آن همین هفته گذشته منتشر شد) نشان داد. او به عنوان پنجمین رتبه این امتحان و برخلاف ٩ رتبه اول دیگر، رشتهای را برگزید که بیشترین ارتباط بالینی را با بیمار داشته باشد. ٩ نفر دیگر رشتههای محبوب عموم، یعنی رشتههایی با کمترین تماس بالینی و بیشترین درآمد را انتخاب کردند که البته باید به انتخاب آنها هم احترام گذاشت. عواملی که باعث میشوند نخبهترین جوانان ما رشتههایی با خصوصیات فوق را انتخاب کنند و تخصصهایی مثل عفونی، اطفال و داخلی که بیشترین ارتباط بالینی، بیشترین وجوه تعقلی و حیاتیترین تصمیمگیریها را میطلبند، به عنوان نامحبوبترین رشتههای تخصصی به انتخاب صاحبان نمرههای پایینتر درآیند، بسیار متعددند و شامل بسیاری از اختصاصات فرهنگی و اجتماعی ما هستند که البته مجال و حوصله این یادداشت و سواد و دانش نگارنده به بررسی دقیق آنها قد نمیدهند؛ اما به اجمال میتوان پرسید اساسا چرا رشتههای پزشکی، که در واقع مجموعه مهارتهای لازم برای مراقبت از بیماران هستند، تا حدی «کالا» شدهاند که سلایق عمومی و فاکتورهای متعدد (قطعنظر از نیاز جامعه) بر انتخابشان اثرگذار باشد و البته اینکه چرا هیچ تلاشی برای محبوبکردن رشتههایی که نامحبوباند، صورت نمیگیرد؟
در این ارتباط باید گفت اهمیت مکالمه با بیماران، تهیه یک شرححال علمی و مفید از گفتههایی متأثر از فرهنگ عمومی، استفاده از تکنیکهای معاینه بیماران که مستلزم دانش و تجربه عمیق هستند و تصمیمگیری درباره اطلاعات موجود برای جراحی، درمان دارویی، صبر و انتظار یا پذیرش تقدیر! جایی در ذهن جامعه ندارد. ذهنیت جامعه به کارهای بزرگ، دیدنی، تکنولوژیک و تغییرات و درمانهایی که نتایج آن را به سرعت میتوان مشاهده کرد، مشغول است و اگر غیر از این هم باشد، درپی آنند که حداقل زحمت یا مسئولیت زیادی نداشته باشند. این مسئلهای است که قطعا بر انتخاب جوانانی که فقط به مصالح خود میاندیشند (و جز این هم نباید انتظاری از آنها داشت)، تأثیر میگذارد! باید دید جامعه، مغز متفکر و نیروی اجرائی آن که بیش از هرچیز در دولت مدرن تحقق مییابد، تا چه حد میخواهد یا میتواند در این تصورات عمومی تأثیرگذار باشد و آیا بهاینمنظور گام برمیدارد یا خیر؟ اما باید تأکید کرد هیچ راهی جز ارزیابی هر نظر و اقدام دولتی یا غیردولتی، درباره تأثیر آن بر این برداشتهای عمومی و تذکر عمومی آن وجود ندارد! این راهی دشوار، طولانی، طاقتفرسا و تا حدودی ثقیلالفهم است؛ اما بههرحال بسیار مفیدتر از مقصردانستن این و آن و درخواستهای ناپخته خیلی فوری است!
آشکار است مقصود من تشویق به دادن امکانات به آقای دکتر «محمد سعادت» یا سپردن چند مسئولیت اجرائی به ایشان برای تکریم و استفاده از تواناییهایش نیست؛ چراکه این موضوع به فرض پذیرفتهشدن از طرف خود ایشان، باز هم همسنگ ایدهآلهایی که برای ارتباط هرچهبیشتر با بیماران اعلام کردهاند، نیست؛ تجربیات متعددی از تخریب پیشرونده (یا استفادهنکردن از بهترین امکانات) بهترین متخصصان عفونی، اطفال، جراحی، گوش و حلق و بینی و چشمپزشکی در مسئولیتهای اجرائی داشتهایم! صادقانه امیدوارم آقای دکتر «محمد سعادت» این یادداشت را نخوانند و امیدوارم در ابتلای احتمالی ایشان به مهلکترین سموم تاریخ بشریت، یعنی «غرور» نقشی نداشته باشم! اما امید اندکی دارم که جامعه ما در نهایت بتواند امکاناتی را که در خور چنین استثناهایی است، فراهم کند. امکاناتی که وجود و اطمینان از وجودشان، مستلزم توانایی بهکارگیری تعداد بیشماری از افراد غیراستثنائی است. آیا جامعه ما، شامل استادان، پزشکان، مردم و مسئولان، خواهد توانست شرایطی را فراهم آورد که پزشکانی ازایندست، تا پایان بر عهد خود مبنی بر ارتباط اولیه بالینی با بیماران وفادار بمانند یا جذب وسوسههای دیگر و جذب جهان «مغزخوار» خواهند شد؟ مایلم ببینم آیا «جامعه» ما آن زمان که هیچ بهانهای برای انتقال مسئولیت به «فرد» ندارد هم امتحان خود را پس خواهد داد؟